باتلاق روزمرگی
امروز خسته از این روزهای کسل کننده،
و در محاصرهی بیحوصلگیهایم،
افکارم را،
که همچون لشکری شکست خورده،
هرآن به یک سو میدوند،
میخواهم به نظم باور و داشتههایم،
صف آرایی کنم. ..
شاید!
این روزمرگی را از لحظههای امروزم محو کنم.
این لشکر شکست خوردهی افکارم، زادهی
پوچی و بی هدف بودن امروزم هستند امروزی
که ناخواسته به روزمرگی رسیده است.
میگویم باتلاق روزمرگی،
زیرا که او میتواند آهسته آهسته تمام زوایای
زندگیم را در بر بگیرد و آرام آرام همراه و
همنشین همیشگیم باشد
و انرژی و توانم را،
افکار و ایدههایم را،
توانایی و استعدادهایم را،
باور و امیدم را،
رویاها و آرزوهایم را،
فهم و شعورم را،
در خود فرو ببرد و مرا( آن انسانی که خداوند او را:« علم آدم الاسماء کلها خلق کرد) از درون
تهی کند
و اسیر پوچی و بیهودگی، ترس و ناامیدی،
حقارت و بندگی، تنبلی و تکرار کند.
اما
شاید بعضی زمانها روزمرگی نوش دارویی باشد
برای کمتر خسته شدن
نه برای استراحت کردن،
که بلکه برای درک بیشتر ارزشها،
ارزشهایی که زندگی را سرشار از امید و
پویایی میکند،
تلنگری باشد به قدر نیاز
نه بیشتر.
زیرا که؛
اگر این روزمرگی به تکرار برسد به عادت ختم
میشود
و عادت کردن به این تکرارها،
انسان را بی انگیزه و بی هدف میکند،
هر کدام اینها( پوچی و روزمرگی ) دیگری را تکمیل میکند.
اگر هر صبح که بیدار میشویم پر انرژی و
پرتوان، بفکر ساختن روزی متفاوت نباشیم، در
بطن کارهای تکراریمان فرو میرویم و اینچنین
تفکر و توانمان را به تحلیل میبرد و متعالی شدن
در سایه تکرار و تکرار رنگ میبازد
و این عادت، انسان را به مرز پوچی و بیهودگی
میکشاند.
پس هر کدام از اینها به تنهایی تحفهایاش
برایمان نیمهی دیگرش است.
واقف باشیم که این سبک زندگی ما را به جایی
خواهد رساند که اهداف و رویاهایمان به واسطهی
عادت به تکرار، در واهمهی تغییر و پویایی
رنگ میبازد و همیشه در پس پرده تنبلی و
رخوت باقی خواهند ماند.
پس بدانیم هر جا از زندگی توقف کنیم، رشد و
بالندگی را از دست خواهیم داد.
و چون جسارت تغییر را نداریم بندهی تکرار و
عادت خواهیم شد.
آدمی به خصلت انسانیش همیشه به دنبال
گمشدهی زندگیست.
گمشدههایی از جنس؛
رویا و آرزو
باور و امید
عشق و دوستی
شادی و سعادت
پول و ثروت
ایمان و یقین
و...
انسانهایی از طیف پوچی و تکرار در دام عاداتها
و بیهودگیشان، به دنبال گمشدهی زندگی خود،
مسیر را اشتباه به ناکجا آباد میروند، و
در وادی تاریکی و جهل و نادانی،
هر کدام مسیری را انتخاب میکنند از؛
غیبت، دروغ، نمامی،
شکاکی، ریا، حسادت،
فریب، حقه، دشمنی،
کینه، شکایت، گله،
کوته بینی، سوء ظن، ناامیدی
و...
و خلاءهای زندگی را این گونه پر خواهند کرد.
خلاصه؛
قصهی امروزم،
کاری برای انجام دادن نداشتم
اما سخنی برای گفتن، که شاید هم خالی از
اشتباه نباشد.
اما امروزم را با دیروز متفاوت کردم هر چند کوتاه!
نظرات